حرف هایی برای نگفتن

هرچی آرزوی خوبه مال تو...

حرف هایی برای نگفتن

هرچی آرزوی خوبه مال تو...

لب خاموش

امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
 
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی

 این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
 
می گویمت ولی توکجا گوش می کنی

 دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
 
ای ماه با که دست در آغوش می کنی

در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
 
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی

 مِی جوش می زند به دل خُم بیا ببین
 
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی

 گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
 
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی

 جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
 
حرمت نگاه دار اگرش نوش می کنی

سایه چو شمع شعله در افکنده ای به جمع
زین داستان که با لب خاموش می کنی


علی


علی تنهاتریــــــــــــــن مرد خدا بود


تفال

دیشب به نیت تو تفالی به حافظ زدم.چه شیرین دلم را آرام می کند:


باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

 بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

 

ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال  

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

 

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار

 کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش

 

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست  

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

 

با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام  

هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش

 

نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشید  

این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش

 

ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند

 دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش

 

کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود

 عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش



راست می گفت : توکل باید...


نظری زیبا

دیروز در قسمت نظرات و برای مطلب گریه های نم نم نظری گذاشته شد به قلم افسانه در وبلاگ خاطرات کهنه و شعر های نو:


حرفهایی هست برای گفتن

که اگر گوشی نبود نمی گوییم.

وحرفهاییست برای نگفتن

حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود  نمی آورد.

وسرمایه ماورایی هرکس

حرفهاییست که برای نگفتن دارد .

حرفهایی که پاره های بودن آدمیندو هرگز گفته نمی شوند مگر اینکه مخاطب خویش را پیدا کنند.


با تشکر از افسانه خانم

گریه های نم نم


چشم های من

این جزیره ها که در تصرف غم است
این جزیره ها که از چهار سو محاصره است
در هوای گریه های نم نم است
گر چه گریه های گاه گاه من
آب میدهد درخت درد را
برق آه بی گناه من
ذوب می کند
سد صخره های سخت درد را

فکر می کنم عاقبت
هجوم ناگهان عشق
فتح می کند
پایتخت درد را.......