ترانه

دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است
میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است

مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست
هزار عرصه برای پریدنم تنگ است

اسیر خاکم و پرواز سر نوشتم بود
فرو پریدن و در خاک بودنم ننگ است

چگونه سر کند اینجا ترانه ی خود را
دلی که با تپش عشق او هماهنگ است؟

هزار چشمه ی فریاد در دلم جوشید
چگونه راه بجوید که روبرو سنگ است

مرا به زاویه ی باغ عشق مهمان کن
در این هزاره فقط عشق، پاک و بی رنگ است