سلام
نمی دانم که دوست خطابت کنم یا نه
شاید آنموقع که دکتر شریعتی گفت دوست
داشتن از عشق برتر ، تو را ندیده بود! ولی من کتاب حافظ می خوانم و بعد از هر
نمازم از خدا طلب مغفرت می کنم. من با وضو به نیت تو فال حافظ می گیرم ، می دانی
یعنی چه ؟
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد ، عالم
پیر دگر باره جوان خواهد شد....
آره من به یاد تو این فال رو گرفتم و
خودم رو دلخوش کردم که شاید....
حال این روزهای من اگر وشاید است . به
خنده هایم نگاه نکن ، کار من از گریه گذشته ، نا شکر نیستم خودم را به بی خیالی هم نزدم! فقط کمی به دلم
نگاه کردم دیدم که در یک چشم برهم زدن چیزی از آن نمانده .دیدم که در معرکه ی تو
عقل همیشه پراز منطق من هم لال شده دیگر چاقوی منطق هم نمی برد به هر کلک و ترفندی
هم متوسل شدم ولی نتوانستم دلم را از خودم جدا کنم به ناچار راه صبر پیش گرفتم. فکر نکن که جرئت گفتن حرف هایم را نداشتم ! من نمی
خواستم ناراحتیت را ببینم.... شاید روزی برسد که مثل کتایون ریاحی روی کاغذ سفیدی
بنویسم: من عاشق شده ام، یک عشق کاملا زمینی، عشق آدمیزاد به آدمیزاد...
تو برای آن روز دعا کن...
چقدر صبرکردن سخت است....