حرف هایی برای نگفتن

هرچی آرزوی خوبه مال تو...

حرف هایی برای نگفتن

هرچی آرزوی خوبه مال تو...

پیمان با خداوند...

 

شب قدر می گن که تقدیر یک سال آدم نوشته می شه. همیشه این شب ها برام تقدس خاصی داشتند چون حضور گرمی رو حس می کنم و صمیمی تر از قبل می تونم باهاش صحبت کنم ....سال پیش وقتی که با کاروان دانشجویی عازم مکه شدم روزهای آخر سفر یک برگ کاغذ سبز رنگ بهمون دادند که عنوانش پیمان با خداوند بود متن زیبایی داشت و آخرش رو هم بایئ مثل یک تعهد نامه امضا می کردی.....حالا این که چه مقدار تونستم به اون پایبند بمونم خدا عالمه ولی متنش اینه:

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوندا ! تو را سپاس که قابلم دانستی و به زیارت خانه ات دعوتم کردی ، تا پاسخگوی ندای ابراهیم خلیل باشم.

خداوندا !تو را شکر که توفیق دادی در حریم حرمت محرم شوم، لبیک بگویم، بر گرد خانه ات طواف کنم، هاجروار سعی صفا و مروه کنم، و در سرزمین وحی و دیار پاکان و مهد اسلام، روزهایی را به یاد تو سپری کنم و اطاعت و بندگی را تمرین کنم.

خدایا، بر این نعمت تو را سپاس می گویم که در فضای معنوی مسجدالحرام تنفس کردم و گام جای گام اولیایت نهادم و کنار مقام ابراهیم نماز خواندم و آداب زیارت به جای آوردم.

روزها و شب های با صفای حرم و مسجد الحرام ، هرگز از یادم نخواهد رفت و لحظات حضور درکنار بیت الله و چرخیدن به دور مقدس ترین بقعه عالم و طواف برگرد قبله توحید و کانون جاذبه های الهی ،ارزنده ترین خاطرات من از این سفر است.

خداوندا ! توفیق بده که گرد و غبار نسیان و غفلت بر این خاطرات نورانی نیفشانم .

یاریم کن ،تا عهد بندگی را از یاد نبرم .

خدایا،مهربانا ، معبودا ، کریما!

با تو عهد می بندم دلی را که خانه محبت تو بود ،به شیطان و نفس اماره نسپارم .

زبانی را که این ایام به ذکر تو مشغول بود ،به غیبت و تهمت و دروغ نیالایم.

قول می دهم با چشمی که به کعبه تو نگریسته گناه نکنم و با گوشی که ندای تو را شنیده ،به حرام گوش ندهم ، دستی را که حجر الاسود و کعبه را لمس کرده ،به سوی حرام دراز نکنم .

با پایی که به عشق تو در حریم کعبه طواف کرده و بین صفا و مروه سعی کرده و بر خاک پاک این سرزمین پا نهاده ،در پی خلاف و معصیت نروم ،و دوباره با شیطان دوست نشوم .

 پس از آنکه با احرام، جامه تعلقات را کنار گذاشتم، دوباره دنیا زده نگردم.

خدایا! ای خدای کعبه و مسجدالحرام، ای خدای ابراهیم و اسماعیل، ای فرستنده قرآن، ای مبعوث کننده پیامبر، با تو عهد می بندم که صفا و معنویت این ایام را با گناه و غفلت از بین نبرم.

خداوندا ! پیمانم را بپذیر و بر این میثاق، شاهد باش.

توفیق بده که بر این عهد و پیمان استوار بمانم، در راه دین و بندگی و محبت اهل بیت و عشق ولایت و انتظار مهدی(عج)، سست نشوم و وسوسه های شیطان مرا از تو غافل نسازد و فراموش نکنم که بنده ام و تو مولای منی و از بنده، چه انتظاری در برابر مولاست، جز اطاعت و تسلیم؟!

خدایا! یاورم باش تا باورم را از دست ندهم،

نصیرم باش ، تا اسیر دنیا نشوم،

روزی کن، تا دوباره به زیارت خانه ات بیایم.

 

این روزها.....

این روزها

.

.

.

.

.

.

دلم گوید:

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود......

علی و حوضش....

تقریبا روزهای آخره؛ یعنی بود....امتحاناتم تازه تموم شده ولی تحویل پروژه ها مونده که تا 8 مرداد ادامه داره . تو این روز ها یکی یکی دوستام که 4 سال باهاشون به معنای واقعی زندگی کردم دارند می رندامروز هم چند تاشون خداحافظی کردند ....هنوز فکر می کنم که بازم برمی گردند به خاطر همین بهشون به شوخی می گم : راحت شدیم از دستتون!! ولی به وافع این چنین نیست ....دانشکده ات ساکت شده شاید فقط تعداد انگشت شماری مونده باشند که مثل من واحد دارند ولی بیشتری ها دارند به معنای واقعی می رند .... امروزی یکی از همین دوستان از تهران پیغام گذاشته بود که از یک حس مشترک بین همه خبر می داد .... اره اونا دارند می رند و به قولی : علی موند و حوضش....ما موندیم و یه دانشکده و یه دنیا خاطره.....دوستان عزیزم خاطرتان همیشه شیرین باد ....شما در صحنه زندگی من بهترین نغمه تان را خواندید.

حضور هرکس در زندگی ما اتفاقی نیست.

خداوند در هر حضور رازی نهان کرده برای کمال ما.

خوشا ! آن روزی که دریابیم راز این حضور را !

دریچه...

ما همچون دو دریچه ، روبروی هم ،
آگاه زهر بگو مگوی هم .

هر روز سلام و پرسش و خنده ،

هر روز قرار روز آینده .

عمر آینه بهشت ، اما ... آه

بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته ست ،

زیرا یکی از دریچه ها بسته ست

نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد ،

نفرین به سفر، که هرچه کرد او کرد .

شب....

امشب از اون شب هاست که دلت می خواد سرت رو روی شونه عزیزترینت بذاری...امشب از همون شب هاست که با خدای خودت با دلی شکسته حرف می زنی با یک غمی لطیف....امشب ازهمون شب هاست که خیلی غریب بود اما دیگه نیست چون دیگه اشنا و همدم شب هات شده...امشب می خوای چاهی پیدا کنی چاهی به عمیقی وجودت و به پرآبی احساست ....دلت می خواد بهش بگی از این درد جانسوز و شاید .... آخرشم به این نتیجه می رسی که این نیز بگذرد و ما همه مکلف به تکلیفیم یعنی اعتراض ممنوع یعنی ناشکری ممنوع یعنی حتی دل شکسته هم ممنوع