حرف هایی برای نگفتن

هرچی آرزوی خوبه مال تو...

حرف هایی برای نگفتن

هرچی آرزوی خوبه مال تو...

لیلی و مجنون(2)

یادمه پارسال یک پست داشتم به نام لیلی و مجنون ، امروز در ادامه همون پست دارم:


گفت لیلایم "شبی مجنون نمازش را شکست"

شکوه کرد و " بی وضو در کوچه ی لیلا نشست"

 

گفت اینرا زانکه من عاشق به معبودش شوم

بشکنم بتهای نفس و یار مطرودش شوم

 

گفتمش لیلای من پس این حکایت گوش کن

من ز عشقت پی به جانان میبرم جان نوش کن

 

با تو مجنون میشوم تا درک لیلایم کنم

عشق را بر دل نهم تا ترک بتهایم کنم

 

گویمش یارب ترا در چشم لیلا دیده ام

از میان ماهرویان اختری بر چیده ام

 

من که اکنون بعد عمری یافتم لیلای خویش

روی زیبایت ببینم در دل دریاش، بیش

 

گر بگوید بنده خاموشی کن و کفرم مگو

گویمش راز سیه چشمان دلبر را بگو

 

آن خداوندی که زد نقش رخ لیلای من

با زبان یار گوید با من شیدا سخن

 

آن خداوندی که گوید بنده ام پرواز کن

گویمش پرواز من همراه لیلا ساز کن

 

گر بگوید بنده بس باشد دگر من را بخوان

گویمش یا رب یکی باشیم ما، او را بخوان


(سعیدپروانه)


نظرات 2 + ارسال نظر
افسانه سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

زیبا بود .
عشق های لیلی ومجنون فقط عشق های واقعی بودند که اون هم در افسانه هاست اما امروزه کمتر کسی هست که عاشق واقعی باشد . فقط ادعای عاشق بودن رادارند

موافقم...به قو ل اون خواننده عشق ها شده اینترنتی ، ایمیلی

وقتی هم چین بحث هایی میشه ادم کمی از زندگی ناامید میشه

سعیده پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ق.ظ http://g-tanhayi.blogsky.com/

روزی مجنون از روی سجاده شخصی‌ که در حال نماز بود عبور کرد مرد نمازش را شکست و گفت:مردک من در حال رازو نیاز با خدای خویش بودم مجنون با لبخند گفت:من عاشق دختری هستم و تورا ندیدم !!!...تو عاشق خدایی و مرا دیدی؟؟!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد