حرف هایی برای نگفتن

هرچی آرزوی خوبه مال تو...

حرف هایی برای نگفتن

هرچی آرزوی خوبه مال تو...

شب جمعه

شب های جمعه همیشه دلتنگه...دلتنگ چی نمی دونم، ولی زیباست....حال و هوای بارونی داره .. ... شبیه آدمی شدم که تو راهش یه دنبال نوری یا شاخه ای هست که بتونه به اون چنگ بزنه و تکیه گاهش بشه.....احساس می کنم تمام دانسته هام و اعتقاداتم زیر سوال رفته واسه خودم، احساس می کنم خودم واسه خودم زیر سوال رفتم، احساس می کنم خودم هم دارم از دست میرم..... یاد شعری می افتم که می گفت: خدایا فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهه، از این جا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهه.....


مطابق همیشه تفالی به حافظ زدم:


ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند


طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند
زین قصه بگذرم که سخن می‌شود بلند


خواهی که برنخیزدت از دیده رود خون
دل در وفای صحبت رود کسان مبند


گر جلوه می‌نمایی و گر طعنه می‌زنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند


ز آشفتگی حال من آگاه کی شود
آن را که دل نگشت گرفتار این کمند


بازار شوق گرم شد آن سروقد کجاست
تا جان خود بر آتش رویش کنم سپند


جایی که یار ما به شکرخنده دم زند
ای پسته کیستی تو خدا را به خود مخند


حافظ چو ترک غمزه ترکان نمی‌کنی
دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ب.ظ http://crazylens.wordpress.com/

مهندس این دلتنگی شب جمعه ها مال چیز دیگست :پی

ماجرای من و دلدار مرا پایان نیست /آن چه آغاز ندارد نپذیرد پایان....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد